EN

امید و نخبگان، معماران توسعه ایران

آیا واقعاً می‌توان به آینده ایران امیدوار بود؟

علی نقوی- این روزها، برخی از دوستان فرهیخته و دغدغه‌مندم، با نگاهی گاه همراه با تعجب می‌پرسند:

«یادداشت‌هایت، بیش از آنکه روایتگر واقعیت باشند، پر از امیدند… واقعاً در این شرایط هم می‌توان امیدوار بود؟»

پرسشی صادقانه و برخاسته از واقعیت‌های پیچیده‌ای که امروز کشور با آن مواجه است.

 برخی بی‌پرده می‌گویند: «مگر شرایط ایران را نمی‌بینی؟ مگر نمی‌دانی که مسیر توسعه، نیازمند تغییراتی است که حتی از توان دولت‌ها نیز فراتر رفته؟»

این نگاه، بازتاب درد مشترک ماست؛ دردی از جنس دلسوزی برای ایران. اما هم‌زمان، پرسشی عمیق‌تر نیز در دل هر ایرانی دغدغه‌مند شکل می‌گیرد: در چنین وضعیتی، نقش ما چیست؟ چه می‌توانیم بکنیم؟

هفته پیش، در یکی از پربارترین جلسات کمیسیون خدمات فنی مهندسی اتاق ایران، همراه با جمعی از نخبگان و فعالان اقتصادی، درباره دو موضوع کلیدی گفت‌وگو کردیم: شکل‌گیری نهاد ملی صنعت احداث کشور و طراحی دبیرخانه‌ای برای بازسازی و توسعه ایران با محوریت اتاق ایران.

در آن جلسه، بیش از همیشه این احساس را داشتم که حتی در قامت یک شهروند دغدغه‌مند، می‌توان تغییری هرچند کوچک اما مؤثر آغاز کرد.

پرسشی که در دل همه ماست، همان است که آن روز نیز در جلسه شکل گرفت: چه باید کرد تا توسعه، دوباره اولویت نخست ایران شود؟

پاسخ، از دل مفهومی ساده اما حیاتی می آید؛ مفهومی که امروز بیش از هر زمان، به آن نیاز داریم:

امید؛ آنچه ایران را دوباره خواهد ساخت.

امید، ستون پنهان پایداری ملت‌هاست؛ امید، همان نخستین آجر هر بازسازی بزرگ است؛ بی‌آن، هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند قد بکشد. تاریخ توسعه‌، بارها نشان داده که ملت‌ها نه به‌خاطر داشتن همه‌چیز، بلکه به‌واسطه ایمان مشترک به آینده‌ای بهتر برخاسته‌اند.*این ایمان، همان امید است؛* جوهره‌ای که حتی از دل خاکستر هم فردا را می‌سازد. امروز، ایران بیش از هر زمان دیگر، به همین ایمان جمعی نیاز دارد. در میانه‌ی فشار تحریم‌ها، فرسایش اعتماد عمومی و گسست میان مردم و ساختارها، آن‌چه می‌تواند جامعه را دوباره به حرکت درآورد، نه وعده‌ای تازه، بلکه احیای *امید* است؛ *امید* به اینکه اوضاع همین‌گونه نمی‌ماند؛ اگر بایستیم، اگر بسازیم، اگر عقب نکشیم.

 توسعه؛ آرمان مشترک، مسئولیت جمعی

*آنجا که امید جان می‌گیرد، توسعه معنا می‌یابد؛ چرا که هیچ حرکت بزرگی بدون ایمان به امکان تغییر آغاز نمی‌شود. توسعه، تنها ایده های ناب اقتصادی یا  پروژه‌های عظیم عمرانی نیست؛ توسعه، ترجمان آرزوی یک ملت برای زندگی بهتر است.* مفهومی چندبُعدی که در آن معیشت، منزلت، آزادی و امنیت، هم‌زمان در مدار ارتقا قرار می‌گیرند. توسعه، یعنی ایجاد فرصت برای شکوفایی ایران؛ یعنی کاهش فاصله میان رؤیا و واقعیت. اما توسعه، نه تصادفی رخ می‌دهد و نه به‌طور خودکار از دل زمان می‌روید؛ توسعه نیازمند تصمیم است. تصمیمی آگاهانه برای اولویت دادن به آینده ایرانی آباد.

برای آنکه توسعه دوباره به اولویت اصلی کشور بدل شود، باید آن را به‌مثابه یک مطالبه ملی بازتعریف کرد. توسعه، محصول امید است، اما در گرو تدبیر، طراحی و پیگیری مستمر و این، دقیقاً همان نقطه‌ای‌ست که نخبگان باید وارد میدان شوند؛ تا با تکیه بر تخصص، دغدغه و تعهد، رؤیای توسعه را به مسیر عمل تبدیل کنند.

نخبگی، صدای بلندِ دل‌نگرانی برای ایران

نخبگان، الزماً افرادی با عناوین دانشگاهی یا مناصب رسمی نیستند؛ آنان، عادی‌ترین مردم این سرزمین‌اند که دل‌شان بیش از هر چیز برای ایران می‌تپد. خط قرمزشان، فروکاستن شأن و منزلت ایران است. مثل آن عاشق دیوانه فوتبال که هنگام بردن یا باختن تیمش، بی‌اختیار بالا و پایین میپرد، نخبگان نیز با تمام وجود برای روشن و تار روزهای این کشور زندگی می‌کنند. همان‌هایی‌اند که خشکسالی ایران، در تن و جان‌شان رسوخ می‌کند؛ ویرانی یک شهر، خواب را از چشم‌شان می‌گیرد؛ و هر بار که نام ایران در جهان بلند می‌شود، چیزی درون‌شان شکوفا می‌گردد. نخبگی، پیش از آنکه تخصص باشد، مسئولیت است؛ تعهدی قلبی برای نجات این سرزمین.

*یونسکو و بانک جهانی* نیز در ادبیات توسعه و سیاست‌گذاری، نخبگان را این‌گونه تعریف می‌کنند:

*کسانی که توان رهبری نوآوری، پیشبرد اصلاحات و شکل‌ دادن به دستورکارهای عمومی یا نهادی را دارند.*

نخبگان؛ فرماندهان خط مقدم توسعه ایران

در مسیر توسعه و دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته، هیچ سرمایه‌ای راهگشاتر از نخبگان نیست. نخبگان، همان فرهیختگانی‌اند که اندیشه راهبردی، تخصص کارآمد و دغدغه ملی را در وجود خود جمع کرده‌اند؛ کسانی که دانش را با درد، تجربه را با دغدغه، و مهارت را با تعهد آمیخته‌اند.

در لحظات بحران و تصمیم، جامعه به آنان چشم می‌دوزد؛ چرا که نخبگان، منادی عقلانیت، انسجام و تحول‌اند. اگر به آنان میدان داده شود، ایران دوباره خواهد درخشید؛ زیرا جامعه بیشترین اعتماد را به آنان دارد.

جامعه امروز ایران در مواجهه با جریان‌های سیاسی، اعم از چپ و راست، به حداقل سطح اعتماد رسیده است. این جریانات، به دلیل ناکامی در پاسخگویی به مسائل واقعی مردم و ناتوانی در خلق چشم‌انداز ملی، جایگاه اجتماعی خود را به کمترین حد ممکن رسانده اند. سپردن آینده ایران به نخبگان از منظر منافع ملی، اولویت اول کشور است. ایران برای بازگشت به مدار توسعه، نیازمند فرماندهی نسلی است که نه اسیر گذشته، که درگیر ساختن فرداست.* اگر توسعه نیازمند طراحی، هدایت و پیگیری است، این نخبگان‌اند که می‌توانند نقشه راه را ترسیم کنند، آنان حلقه اتصال منابع، سرمایه اجتماعی و اراده ملی‌اند.

در مقابل نخبگان جامعه‌ باید از مرز نقدهای انباشته عبور کرده و به محور توسعه ایران بدل شوند. سپردن آینده کشور به نخبگان، یعنی سپردن ایران به امید. و این شاید مهم‌ترین رسالت حکمرانی امروز ایران باشد.